شهادت نامه امام كاظم (علیه السلام)

نويسنده:سيد غلامحسين حسينى
امام كاظم (علیه السلام) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود , و مدتى كه از 4 سال تا 14سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تك سلولها و سياه چالهاى بغداد- در غل و زنجير - به سر مي برد .
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) با وجود مراقبت دستگاه جبار هارونى بى آنكه بيمى بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگى ميكرد و از گردآورى وحفظ آنان و جهت دادن به بقاياى آنان غفلت نداشت .آن زمان كه امام ( ع )در مدينه بود , هارون كسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه وكنار خانه امام (علیه السلام) ميگذرد , وى را آگاه كنند .هارون از محبوبيت بسيار ومعنويت نافذ امام (علیه السلام) سخت بيمناك بود .
چنانكه نوشته اند كه هارون , درباره امام موسى بن جعفر (علیه السلام) ميگفت : ميترسم فتنه هايى بر پا كند كه خونها ريخته شود . پيداست كه اين قيامهاى مقدس را كه سادات علوى و شيعيان خاص رهبرى ميكردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظردستگاه حاكم غرق در عيش و تنعم به ناحق فتنه ناميده ميشد .از سوى ديگراين بيان هارون نشانگر آن است كه امام (علیه السلام) لحظهاى از رفع ظلم و واژگون كردن دستگاه جباران غافل نبوده است .وقتى مهدى عباسى به امام (علیه السلام) ميگويد : آيا من را از خروج خويش در ايمنى قرار ميدهى نشانگر هراسى است كه دستگاه ستمگر عباسى از امام (علیه السلام) و ياران و شيعيانش داشته است .
به راستى نفوذمعنوى امام موسى (علیه السلام) در دستگاه حاكم به حدى بود كه كسانى مانند على بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسى , از دوستداران حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) بودندو به دستورات حضرت عمل ميكردند .
سخن چينان دستگاه از على بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوييهاكرده بودند , ولى امام (علیه السلام) به وى دستور فرمود با روش ماهران و تاكتيك خاص اغفالگرانه ( تقيه ) كه در مواردى , براى رد گمى حيله هاى دشمن ضرورى و شكلى ازمبارزه پنهانى است , در دستگاه هارون بماند و به كمك شيعيان و هواخواهان آل على (علیه السلام) و تزويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق , همچنان پاى فشارد - بيآنكه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهى حاصل شود - .
سرانجام بدگوييهايى كه اطرافيان از امام كاظم (علیه السلام) كردند در وجود هارون كارگر افتاد و در سفرى كه در سال 179 ه , به حج رفت , بيش از پيش به عظمت معنوى امام (علیه السلام) و احترام خاصى كه مردم براى امام موسى الكاظم (علیه السلام) قائل بودند پى برد .
هارون سخت از اين جهت , نگران شد . وقتى به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اكرم ( ص ) را زيارت كرد , تصميم بر جلب و دستگيرى امام (علیه السلام) يعنى فرزند پيامبر گرفت .
هارون صاحب قصرهاى افسانه اى در سواحل دجله , و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى كه به آفتاب ميگفت بتاب كه هر كجابتابى كشور اسلامى و قلمرو من است آورند , دستور داد چند كجاوه باكجاوه امام (علیه السلام) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى ديگر ببرند , تا مردم ندانند كه امام (علیه السلام) را به كجا و با كدام كسان بردند , تا يأ س بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقى خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارندو از تبعيدگاه امام (علیه السلام) بيخبر بمانند .
و اين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود , از امام (علیه السلام) و از يارانى كه - گمان ميكرد - هميشه امام (علیه السلام) آماده خدمت دارد ميترسيد , اين ياران با وفا - در چنين هنگامى - شمشيرهابرافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند .
اين بود كه با خارج كردن دوكجاوه از دو دروازه شهر , اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيدامام (علیه السلام) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد . بارى , هارون , امام موسى كاظم (علیه السلام) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايى از مدينه تبعيد كرد .
موضع گيريهاى امام (ع) در برابر حكومت هارون، موجب شد كه هارون حضرت رازير نظر بگيرد و رابطه ايشان را با مردم قطع كند. از اين‏رو آن بزرگوار رادستگير و روانه زندان ساخت. اولين زندان حضرت در بصره بود كه مدت يك سال طول‏كشيد.
عيسى بن جعفر; نوه منصور دوانيقى در نامه‏اى كه براى هارون مى‏نويسد وضعيت امام‏را در اين زندان بازگو مى‏كند و مى‏نويسد: «مدتى است كه موسى بن جعفر (علیه السلام) درزندان من است. در اين مدت او را آزمودم و جاسوسانى بر او گماشتم. چيزى جزعبادت و دعا از او ديده نشد. كسى را مامور كردم تا دعاهاى او را بشنود. شنيده‏نشد كه بر تو يا من نفرين كند. براى خود نيز جز به آمرزش و رحمت، دعايى نمى‏كندبنابراين كسى را بفرست تا موسى بن جعفر را به او تحويل دهم و گرنه او را آزادمى‏كنم‏» پس از وصول نامه عيسى، هارون مامورى فرستاد تاامام را از بصره به‏بغداد نزد فضل بن ربيع; يكى از وزراى هارون ببرد. امام مدت طولانى در زندان فضل‏به سر برد تا اينكه هارون از فضل خواست تا امام را بكشد.
ولى فضل چنين نكرد. هارون براى فضل نامه نوشت و خواست امام كاظم(علیه السلام) را به فضل‏بن يحى برمكى بسپارد. او حضرت راتحويل گرفت و در يكى از اطاقهاى خانه‏اش تحت‏نظر قرار داد و ديده‏بانانى بر او گماشت، آن بزرگوار شب و روز سرگرم عبادت بودو بيشتر روزها را روزه مى‏گرفت; هارون از فضل بن يحيى برمكى نيز خواست‏حضرت رابه قتل برساند. ولى او دست‏به چنين اقدامى نزد. هارون امام را به سندى بن شاهك‏سپرد. حضرت مخوفترين و تاريكترين دوران حبس را در اين زندان سپرى كرد.
وسرانجام روز بيست و پنجم رجب سال صد و هشتاد و سه هجرى در سن 55 سالگى درزندان به دست مردى ستمكار به نام سندى بن شاهك و به دستور هارون مسموم و شهيد شد .
شگفت آنكه , هارون با توجه به شخصيت والاى موسى بن جعفر (علیه السلام) پس ازدرگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ,اما حقيقت هرگز پنهان نميماند .
سندى بن شاهك(براى ظاهر سازى) چند نفر قاضى و اشخاصى عادل نما را احضار كرد تا بر مرگ‏طبيعى امام گواهى دهند; اما به اذن الهى امام كاظم(ع) متوجه آنها شد و فرمود:

«اشهدوا على انى مقتول بالسم، منذ ثلاثه ايام. اشهدوا انى صحيح الظاهر لكنى‏مسموم، و ساحمر فى آخر هذا اليوم حمره شديده منكره... فمضى (ع) كما قال فى‏آخر اليوم الثالث ...» گواهى دهيد كه من مدت سه روز است كه مسموم شده‏ام،ظاهرا سالم هستم ولى مسموم شده‏ام و به زودى بر اثر اين مسموميت از دنيا مى‏روم،... و به اين ترتيب در آخر روز سوم هفتمين ستاره فروزان آسمان ولايت چشم ازجهان فرو بست.

بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديكى بغداد - به خاك سپردند .
از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد , و مورد توجه خاص واقع گرديد , و شهر كاظمين از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .

پی نوشت

1- ر.ك : منتهى الامال ، شيخ عباس قمى ؛ اعيان الشيعه ، سيد محسن امين ؛ سيره پيشوايان ، مهدى پيشوايى ؛ حيات فكرى و سياسى امامان شيعه (ع) ، رسول جعفريان


منبع:www.balagh.net